مقوله ای وجود ندارد

انتقاد الهیاتی از چند مکانه: چه چیزی یک ” کلیسا” است؟

مقالات
03.04.2019

به نظر شما، موارد ضروری برای اینکه یک گروه از مسیحیان به عنوان یک کلیسای محلی شمرده شوند، چیست؟ انتظار ندارم که فکر کنید اگر سه مسیحی در پارک با هم فریزبی ( بشقاب پرنده) بازی کنند، یک کلیسای محلی را تشکیل می دهند. پس کلیسای محلی چیست؟

حال اگر این سه دوست با هم از پارک خارج شده و به سالن غذاخوری محلی بروند و قبل از غذا با هم دعا کنند، چطور؟ آیا به این ترتیب یک کلیسا هستند؟ اگر کتاب مقدس خود را برداشته و همدیگر را نصیحت کنند، چطور؟ تصمیم بگیرند که هر هفته همدیگر را ببینند؟ عشاء ربانی داشته باشند؟ به نوعی با هم عهد ببندند؟ مدارک قانونی را به ادارات رسمی شهر خود ارائه دهند و به عنوان یک کلیسا شناخته شوند؟ از ملاقات در سالن غذاخوری دست کشیده و ساختمانی پیدا کنند با هرمی در بالای سقف آن که اکثر کلیساها دارند؟ مرز مشخصه میان ” سه دوست مسیحی که با هم وقتی را صرف می کنند” و ” سه مسیحی که با هم یک کلیسا را تشکیل می دهند” چیست؟

به طور خلاصه، چه چیزی یک کلیسای محلی را به عنوان کلیسا مشخص می کند؟ این سؤالی است که توسط پدیده کلیسای چند مکانه مطرح شده است. به نظر من، تمیزترین و ساده ترین بحثی که بر ضد کلیساهای چند مکانه وجود دارد، بحث معنایی است. اینطور گفته شده که اکلیسا یعنی مجلس(جمع) ، پس یک جمع یا مجلس، یک کلیسا است. اما آنچه که پشت این بحث معنایی فعالیت می کند، این سؤال الهیاتی نسبتاً پیچیده است که چه چیزی یک کلیسای محلی را به عنوان یک کلیسا مطرح می کند.

اگرچه ممکن است استثناهایی هم وجود داشته باشد، کلیساهای چند مکانه به طور کلی مکان خود یا فضای دانشکده های خود را به عنوان” کلیسا” به حساب نمی آورند. مثلاً، کلیسای تعمیدی بیت لحم در مینه سوتا، خدمتی که من شخصاً به شکلی برجسته سپاسگزار آن هستم، سه ” فضای دانشکده” خود را با هم به عنوان یک ” کلیسا ” عنوان می کند. فضای دانشکده الف، یک کلیسا نیست، یا حداقل آنها اینطور نامگذاری نمی کنند. فضای دانشکده ب، یک کلیسا نیست. فضای دانشکده پ، یک کلیسا نیست. اما آنها می گویند، فضای دانشکده های الف و ب و پ، با هم یک کلیسا را تشکیل می دهند.

دوباره این سؤال مطرح می شود، مرز مشخصه میان یک فضای دانشکده ( یا یک مکان) و یک کلیسا چیست؟ چرا می گویند که یک گروه از مسیحیانی که در یک دانشکده با هم جمع شده اند، یک کلیسا نیست، درحالیکه تعدادی از این دانشکده ها با هم یک کلیسا هستند؟ درنهایت، به نظر می رسد همه این افرادی که با هم در یک فضای دانشکده جمع می شوند، کارهای کلیسایی انجام می دهند، آنچه که یک کلیسا را کلیسا می سازد، مثل سرود خواندن، عشاء ربانی و شنیدن کلام خدا. چطور است که آنها ” یک کلیسا” خوانده نمی شوند؟

در ادامه، ما اول از همه نگاهی می اندازیم به پاسخی که کلیسای چند مکانه به این سؤالات می دهد. بعد، به دیدگاه کتاب مقدسی می پردازیم، آنچه که مدافعان چند مکانه برای کلیسای چند مکانه ارائه می دهند. بعد من پاسخ نهایی خود را به این سؤال که چه چیزی کلیسای محلی را تشکیل می دهد، ارائه خواهم داد، به همراه کلام مختصری در رابطه با غیرجماعت گرایان. درنهایت، من درباره کلیساهای چند مکانه، چهار نتیجه گیری خواهم کرد.

در میان همه اینها، امیدوارم که خواننده اعتماد کند که، اگرچه من این چالشها را در زمینه جامعه کلیسایی عنوان می کنم، درعین حال، خدا را ستایش می کنم برای کار انجیل نیکویی که کلیساهای چند مکانه بسیاری برای ملکوت مسیح انجام می دهند. درحقیقت، غیرت آنها برای کار خدا مرا فروتن می کند، و امیدوارم که آنها مقداری از این غیرت را صرف تصحیح کردن من کنند، درجاییکه من نیاز به تصحیح شدن دارم.

 

تعریف چند مکانه از اکلسیا

مدافعان چند مکانه و خدمت چند مکانه در مورد آنچه که آنها را به عنوان ” یک کلیسا” مطرح می کند، چه می گویند؟ به نظر من، این چیزی همچون یک ساختار همکاری مشترک است. در کتاب انقلاب کلیسای چند مکانه، نویسنده اینطور می نویسد،

کلیسای چند مکانه یک کلیسا است که در جاهای مختلف با هم ملاقات می کنند- اتاقهای مختلف در یک فضای دانشکده، مکانهای مختلف در یک منطقه، یا در بعضی موارد، در شهرهای مختلف، در ایالات یا ملتهای مختلف با هم ملاقات می کنند. کلیسای چند مکانه دید و رویای یکسان، بودجه، رهبری و هیئت یکسانی دارند.( زاندروان 2006،صفحه 18.؛ حروف ایتالیک گفته های من است)

اگر این بحث را درست درک کرده باشم، به این معناست که گروهی از مسیحیان فقط زمانی می توانند از مرز مشخصه ” کلیسا نبودن” به ” یک کلیسا” بودن، عبور کنند که یک دید و رویا، بودجه و رهبری مشترک داشته باشند. شکّی نیست که این نویسنده ها خواهند گفت که موارد دیگری هم برای کلیسا بودن، ضروری است، همچون موعظه کلام و اجرای احکام. اما علاوه بر کلام و احکام، اینطور به نظر می رسد که کلیسا نیاز به رهبری، بودجه و به طور کلی یک ساختار هماهنگ دارد. این یک استنباط ضروری است از اینکه می گوییم اگر افراد با هم در هر مکانی برای موعظه و احکام جمع شوند، این به خودی خود یک کلیسا نیست بلکه همه این مکانها باهم ” یک کلیسا ” را تشکیل می دهند.

وب سایت کلیسای تعمیدی بیت لحم در مینه سوتا، تقریباً همین موضوع را مطرح می کند.

ما یک کلیسای چند مکانه هستیم. به عنوان بخشی از این استراتژی که مسیح را با هم به عنوان یک گنجینه نفیس بشماریم، هدف ما این است که فضای دانشکده ها را افزایش دهیم. بنابراین، از فضای دانشکده خود در مرکز شهر مینه سوتا که در سال 1871 تأسیس شد، یک فضای دانشکده در شمال در سال 2002 و یکی در جنوب در سال 2006 تأسیس کردیم. برخلاف بنای کلیساهای جدید، این فضای دانشکده ها همه بخشی از بیت لحم است، با یک دید و رویا، یک استراتژی، یک پایه الهیاتی، یک رهبری، یک تشکیلات، یک گروه مسیونری، و یک بودجه. ( مراجع در اینجا عنوان شده، حروف ایتالیک گفته های من است.)

توجه کنید، اینها ” کلیساهای بناشده جدید نیست” ، اینها کلیساهای جدیدی نیستند. اینها مکانهای جدید یا دانشکده های جدید هستند. در رابطه با ساختن چند دانشکده، کشیش جان پایپر در وبلاگ خود نوشته است،

من فکر می کنم ذات جمع کلیسایی کتاب مقدسی و اتحاد، بستگی دارد به اتحاد رهبری، اتحاد در تعالیم، و اتحاد در فلسفه خدمت. و بعد، در کلیسا، بستگی دارد به دسته های مهمی از روابط که از نظر کتاب مقدسی حیات بخش است و شامل همه فرمانهای کتاب مقدس در رابطه با ” یکدیگر” می باشد.

حال، پایپر از عبارتِ” جمع کلیسایی و اتحاد کتاب مقدسی” استفاده می کند. امیدوارم که بی انصافی نکرده باشم اگر فرض کنم که منظورش این است که اینها چیزهایی است که خدمات و فضای دانشکده های مختلف بیت لحم را به عنوان ” یک کلیسا” مطرح می کند، یعنی رهبران متحد، تعالیم و فلسفه متحد. او به ” دسته های گوناگونی از روابط” هم اشاره می کند، اما به سختی می توان دید که چطور این موارد در عمل اجرا می شوند، چون حداقل در اصل، اینها دسته های جداگانه ای از روابط هستند- یک یا دو دسته در یک دانشکده، دسته های بیشتر و متفاوتی در دانشکده های دیگر، و به همین ترتیب تا به آخر. روی هم رفته، او در مورد روابطی صحبت می کند که حیات بخش است، به این معنی که آنها روابط میان افرادی است که با هم هستند و یکدیگر را می شناسند.

آنچه که درباره مفهوم چند مکانه از یک کلیسا برای من کمی مبهم است، این است که نقشِ جمع شدن یا گرد هم آمدن در تشکیل یک کلیسا به عنوان کلیسا چیست. از یک طرف، به نظر می رسد که مدافعان چند مکانه می توانند بگویند که ” البته که مسیحیان باید با مسیحیان دیگر جمع شوند. کتاب مقدس این فرمان را می دهد.” ( عبرانیان 10: 25) و ما می گوییم که یک مسیحی باید در بعضی جاها یا مکانها با ایمانداران دیگر جمع شود. اگر اصلاً هیچ کسی نبود که در جایی با هم جمع شویم، نمی توانیم یک کلیسا داشته باشیم.

از طرف دیگر، اگر بخواهیم سرسختانه در این مورد صحبت کنیم، به نظر می رسد که آنها این ایده جمع شدن یا گرد هم آمدن را از تعریف یک کلیسا خارج کرده اند. دانشکده الف و دانشکده ب با هم جمع نمی شوند، بسیار واضح و ساده است. اما هنوز یک ” کلیسا” هستند. عملاً، چند مکانه ها، جمع می شوند، اما جداگانه جمع می شوند. اما در تعریف، فکر می کنم که باید بگوییم که آنها، جمع شدن را از تعریف کلیسا خارج کرده اند. در بهترین حالت، می توان گفت که تنشی در اینجا وجود دارد، به همین دلیل می گویم که این موضوع برای من روشن و واضح نیست. آنها می توانند بگویند که مسیحیان باید در جایی با هم جمع شوند تا کلیسایی وجود داشته باشد، اما بعد اگر بخواهیم سرسختانه در این مورد صحبت کنیم، باید بگوییم که آنها چیزی را یک “کلیسا ” می نامند که با هم جمع نشده است.

اگر آنچه می گویم صحیح باشد، پس تعریف چند مکانه از اکلسیا، ” گردهم آمدن” یا ” جمع شدن” نیست، همانطور که ” رهبری”، ” فلسفه خدمت” یا ” ساختار هماهنگ” آنها اینطور نیست؛ یا شاید  “مسیحیانی که با یک ساختار رهبری مشترک و فلسفه خدمت به هم وصل می شوند، ضرورتاً با هم جمع نمی شوند.”

 

قالب کتاب مقدسی برای چند مکانه

بیایید چند لحظه ای با هم به بحث کتاب مقدسی رجوع کنیم. در توجیه کتاب مقدسی خود برای مفهوم چند مکانه از ” کلیسا”، مدافعان به طور کلی به انعطاف پذیری ایده ” کلیسا” در عهدجدید اشاره می کنند. برای نمونه، مارک دریسکول و گری برِشیرز، به کلیساهای عهدجدید مراجعه می کنند، می نویسند،” قسمتهای گوناگونی نشان می دهد که کلیسای اولیه نسبتاً انعطاف پذیر بود، در شرایط مشخصی با هم ملاقات کرده و پرستش می کردند تا به نیازها رسیدگی کرده و از فرصتهای زمانی خود استفاده کنند. ” ( کلیسای وینتیج، راه صلیب، 2008، 244)

دریسکول و برِشیرز اشاره می کنند به ” کار شبکه ای کلیساهای پراکنده در سراسر شهری مشخص”. (به عنوان نمونه: قرنتس، غلاطیه، تسالونیکیه و فیلیپی)

مشکل این بحث این است که پولس به یک ” شبکه از کلیساها” نامه ننوشته است. او به ” کلیسا”(به شکل مفرد) در شهر قرنتش نوشته و به “کلیساها” ( به شکل جمع) در منطقه غلاطیه. مطمئن نیستم که چرا اینها با هم حساب می شدند. دریسکول و برِشیرز هم به “کلیساها در ناحیه، پُنطُس، غلاطیه، قَپَدوقیه، آسیا و بطانیه” رجوع می کند ( اول پطرس 1:1). کلیساهایی که آنها به عنوان “شبکه ای از جماعت های متصل به هم” توصیف می کنند. البته که این متن راجع به “مقدسین” است،نه “کلیساها”. به هرحال، من قادر به دیدن “کلیسا”ی چند مکانه به شکل “فضای دانشکده ها”، “خدمات” یا “مکانها” در این متن نیستم.

توجیهات کتاب مقدسی اجباری دیگری هم توسط مدافعان چند مکانه از مراجع کلیسای خانگی در روم و کولُسی می آید. پولس به رومیان می نویسد که” به همه که در روم محبوب خدا هستید” (1: 7)، که باید اشاره به یک کلیسا یا یک شبکه ای از کلیساها باشد. بعد، در انتهای این نامه، به خوانندگانش می گوید که به پِرسکلا و آکیلا و “کلیسایی که در خانه آنهاست” سلام برسانند.(16 : 5)، که احتمالاً پیشنهاد می کند که اگر یک “کلیسا” در روم وجود دارد، کلیسایی که او به آنها نامه می نویسد، این یک “کلیسا” شامل “کلیساهای ” خانگی بسیاری است. نمونه ای مشابه در نامه به “مقدسین و برادران امین در مسیح در کوُلُسی” (1 : 2) دیده می شود. بعد پولس اشاره می کندبه یک کلیسای خانگی مشخص ( 4 : 15)، کلیسایی که در عوض، به نظر می رسد که یک کلیسای خانگی دشواری است، در مقایسه با کلیسایی که در خانه فلیمون می باشد، چون می دانیم که فلیمون هم در کولُسی زندگی می کرد. (فلیمون 1 : 2)

ایده اساسی در اینجا- همینطور که بحث ادامه پیدا می کند- این است که کلیسای خانگی می تواند به عنوان یک “کلیسا” شمرده شود، درحالیکه همه این شبکه های کلیسایی هم می توانند به عنوان “یک کلیسا” شمرده شوند، درست مانند یک شعبه از بانک شهری که می تواند یک ” بانک” نامیده شود. و این بحث زمانی کار می کند که اصطلاح “کلیسا” حقیقتاً به اندازه کافی انعطاف پذیر باشد، یا اگر طبیعت ذاتی “کلیسا” به نحوی این اجازه را بدهد، یا اگر آیات کتاب مقدس به وضوح آن را به این طریق به کار برده باشد.

برای من کمی عجیب است که مدافعان چند مکانه از رومیان 16 : 5 و کولسیان 4 : 15 این بحث را پیش می کشند، ولی آنها واقعاً به مکانهای مختلف یا فضای دانشکده های خود به عنوان ” کلیساها” اشاره نمی کنند، طبق آنچه که این دو آیه صریحاً به کلیساهای خانگی به عنوان “کلیساها” اشاره می کند. چند مکانه ها کلام را مطابق آیات کتاب مقدس” انعطاف” نمی دهند. اگر جمع رومیان که در خانه پرسکلا و آکیلا جمع می شدند، یک “کلیسا” است، طبق گفته پولس، و اگر این کلیسای خانگی بخشی از یک “کلیسای” بزرگتر در روم است، پس چرا هر دانشکده یا محل، یک کلیسا خوانده نمی شود؟ بعلاوه، چه توضیح الهیاتی می توانند ارائه بدهند در مورد اینکه چطور یک کلیسای خانگی، یک کلیساست و کلیسای شهری، کلیسایی شامل چند کلیسای دیگر است؟ تفاوت میان این دو چیست؟ اگر کلیسای خانگی واقعاً یک کلیسا است، پس چرا آنها باید با یک کلیسای بزرگ شهری جمع شوند؟ به طور خلاصه، مدافعان چند مکانه باید توضیحات بیشتری بدهند، اگر می خواهند از این دو پیغام برای توضیح نکات خود استفاده کنند.

به هر حال، مشکل بزرگتر برای این بحث، این است که در هیچ کجا پولس به کلیسای روم یا کولُسی (به شکل مفرد) اشاره نمی کند، و او به “کلیساهای” خانگی در اورشلیم هم اشاره نمی کند. حتی اگر طبق آنچه که بعضی از نظریه پردازان در موردش بحث می کنند، دلیلی داشته باشیم که فکر کنیم او به یک کلیسا در روم یا کولُسی نامه نوشته، مطلقاً دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم که او گفت کلیساهای خانگی هم متعلق به یک کلیسای شهری هستند یا از یک کلیسای شهری “تشکیل شده اند.” شاید یک کلیسای بزرگتر در روم وجود داشته که پولس به آنها این نامه را نوشت، یا شاید پرسکلا و آکیلا کلیسای کوچک خود را در خارج از شهر داشتند. کسی چه می داند! نکته این است که، آیات کتاب مقدس هیچ یک از این موضوعات را مطرح نمی کند. فقط می گوید” آنها که در روم محبوب خدا هستند” در باب 1 و ” کلیسایی که در خانه آنهاست” در باب 16. ممکن است هر چیز دیگری که ما بگوییم، از افکار خودمان باشد.

جای دیگری که مدافعان چند مکانه به دنبال مجوز کتاب مقدسی هستند، در کتاب اعمال است، حساب کلیسا در اورشلیم. حداقل دو بحث در اینجا وجود دارد. اول، بعضی از افراد می گویند که احتمالاً کلیسای اورشلیم در کلیساهای خانگی متفاوتی که اندازه های آن مشخص شده، با هم ملاقات می کردند. آنها نمی توانستند با هم جمع شوند. مشکل این نکته این است که البته که کتاب اعمال می گوید کلیسای اورشلیم همه با هم جمع می شدند- همه هزار نفر ( نگاهی بیندازید به اعمال 2: 44 ، 5 : 12؛  6: 1 – 2 ).

دوم اینکه، مدافعان چند مکانه می گویند که یک کلیسا در اورشلیم هنوز به عنوان ” یک کلیسا” حساب می شد، حتی با وجود اینکه افراد در خانه های مختلف با هم جمع می شدند. دو آیه ای که معمولاً در این راستا بیان می شود، هر دو از کتاب اعمال است:

  • ” هر روزه در هیکل به یکدل پیوسته می بودند و در خانه ها نان را پاره می کردند و {کلیسای اورشلیم} خوراک را به خوشی و ساده دلی می خوردند.” (اعمال 2: 46)
  • ” اما سولس کلیسا را معذّب می ساخت و خانه به خانه گشته، مردان و زنان را برکشیده، به زندان می افکند.” (اعمال 8 : 3 )

من اعتراف می کنم که این بحث مرا کمی متعجب کرد. پیش از اینکه تکنولوژی، پدیده کلیسای چند مکانه را امکان پذیر کند، هیچ کسی تا جاییکه من می دانم، این آیه ها را به این شکل نمی خواند. من باور دارم که طبیعی ترین شکل خواندن آنها، این است که بگوییم کلیسای اورشلیم، هنوز “کلیسا” شمرده می شود، اگرچه پراکنده شده و در خانه های مختلف با هم جمع می شدند. به همین ترتیب، می توانم بگویم که یک ” تیم” بسکتبال هنوز هم یک ” تیم ” است،حتی اگر اعضای آن، شب را در شهرها یا اتاقهای مختلف هتل به سر ببرند. و البته که آنها یک تیم هستند، چون دائماً با هم جمع می شوند و کارهایی را انجام می دهند که باعث تشکیل یک تیم بسکتبال می شود.

به همین شکل، در اعمال باب 2، کلیسا با هم در هیکل جمع می شوند تا آنچه را که باعث تشکیل یک کلیسا می شود، انجام دهند و بعد پخش می شوند تا نان را پاره کرده و در گروههای کوچکی با هم مشارکت داشته باشند. آنها یک کلیسا تشکیل داده اند، نه با کارهایی که وقتی پراکنده می شوند انجام می دهند، بلکه با آنچه که وقتی جمع می شوند انجام می دهند. بعد در اعمال باب 8، می خوانیم که پولس از خانه ای به خانه دیگر می رود و به اعضای کلیسای اورشلیم جفا می رساند. مثل این است که بگوییم، ” مربی از اتاقی به اتاق دیگر می رود تا به تیم خبر بدهد که مسابقه بسکتبال به زمانی دیگر موکول شده است.”

یک ایده کلیدی در اینجا وجود دارد که ارزش توجه کردن را دارد. کلمه” کلیسا” در عهدجدید، مخصوصاً در کتاب اعمال، برای شناختن اعضای یک کلیسا استفاده می شد. حتی وقتی که با هم در جمع نبودند و کارهای کلیسایی نمی کردند، پس وقتی پولس ” به قیصرّیه فرود آمده ( به اورشلیم) رفت و کلیسا را تحیّت نمود” (اعمال 18: 22) ،  آیا به این معنی است که او به طور اتفاقی روز یکشنبه صبح رسید و توانست به جمع آنها برود و سلام و احوالپرسی کند؟ یا به این معنی است که او به همه جا رفت و با اعضای کلیسا احوالپرسی کرد؟ به نظر من مورد دوم صحیح است. نمونه ای که در اعمال باب 8 آمده، واضح تر از این است.

اکثریت ما امروزه اصطلاح ” کلیسا” را به همین طریق به کار می بریم، وقتیکه در مورد دعا برای “کلیسا”ی خود در طول هفته صحبت می کنیم، ممکن است که ما روز سه شنبه با کلیسای خود جمع نشویم، اما هنوز هم به کلیسا به عنوان چیزی که در روزهای سه شنبه هم وجود دارد، اشاره می کنیم، چون در اینجا ما کلیسا را از روی اعضایش می شناسیم. اما می شود که شما روز سه شنبه عضو یک کلیسا باشید و جزئی از ” کلیسا” باشید، حتی اگر هیچ وقت روزهای یکشنبه در کلیسا حاضر نشوید؟

خُب، در ایالات متحده در طول چند دهه گذشته اینطور بوده، و در فرقه من هم قطعاً همینطور بوده است. اما در کتاب مقدس چطور؟ این ما را به سؤالی برمی گرداند که می گوید چه چیزی کلیسای محلی را به عنوان یک کلیسا مطرح می کند. چه زمانی از مرز مشخصه عبور کرده و از یک گروه مسیحی به یک کلیسا تبدیل می شوید؟

 

چه چیزی کلیسا را به عنوان یک کلیسا مطرح می کند؟

چه چیزی یک کلیسای محلی را روی زمین تشکیل می دهد؟ من فکر می کنم جوابی که کتاب مقدس می دهد، ساده و رو راست است: یک کلیسای محلی تشکیل شده از یک گروه از مسیحیانی که با هم جمع می شوند و اقتدار مسیح را با خود حمل می کنند تا قدرت کلیدها را برای بستن و باز کردن به کار ببرند. پس سه چیز لازم است تا یک کلیسا، کلیسا باشد: شما نیاز به مسیحیان دارید، یک جمعی که اقتدار مسیح را بر خود دارد، و به کار بردن این اقتدار در کلیدها.

عضویت در یک کلیسای محلی شما را یک مسیحی نمی سازد. ایمان و توبه شما را مسیحی می سازد. فقط به خاطر اینکه مسیح ما را مسیحی ساخته، نباید فرض کنیم که او به مسیحیان به صورت فردی همان اقتداری را می دهد که به ما به عنوان یک جمع می دهد. درحقیقت در متی 16 و 18، می بینیم که او به کلیسای محلی رسولی ( رسولان در باب 16 ؛ کلیسای محلی در باب 18 ) اقتدار کلیدهای ملکوت را می دهد. این اقتداری نیست که به مسیحیان به صورت فردی و یا حتی به مشایخ کلیسا داده شود. این به کلیسا به عنوان یک کلّ داده شده است.

من در اینجا نمی خواهم که عبارات ” کلیدهای ملکوت” برای “باز کردن و بستن” را شرح داده و تفسیر خودم را بیان کنم. ( به بحث الهیاتی و کتاب مقدسی من در نیمه اول فصل 4 در “کلیسا و حمله متعجب کننده محبت خدا” مراجعه کنید). من فکر می کنم میشل هورتون یک تعریف تمیزی از قدرت کلیدها ارائه می دهد، وقتیکه می نویسد،” از طریق موعظه، تعمید و اجازه ورود دادن ( یا اجازه ورود ندادن) به عشاء ربانی، کلیدهای ملکوت به کار برده می شود” ( مردم و مکان، WJK، 2008 ، صفحه 243). به همین شکل، من هم می گویم که کلیسا بر زمین، قدرت کلیدها را دارد تا انجیل را موعظه کند و مردم را برای این انجیل باز کرده و ببندد، مطابق اعتراف معتبر ایمان خودشان ( یک اعتراف غیرمعتبر منجر به عدم اجازه ورود به عشاء ربانی می شود یا منجر به تأدیب کلیسایی خواهد شد).

بنابراین عیسی به هر مسیحی روی زمین اقتدار داد که اقتدار او و ملکوتش را نشان دهد. اما او به کلیساهای محلی یا کلیساهای تأسیس شده اقتدار می دهد که در ملأعام افرادی را که می توانند به عنوان شهروندان ملکوت مسیح باشند، تأیید نمایند یا رد کنند. کلیسای محلی این اقتدار را دارد که در ملأعام تأیید کند یا رد کند و با تعمید دادن یا تعمید ندادن و اجازه شرکت در شام خداوند آن را آشکار می سازد. به این ترتیب، کلیسای محلی مانند منشی مطبوعات کاخ سفید است که به طور رسمی این اقتدار را دارد تا آنچه را که رئیس جمهور گفته یا نگفته، اعلام کند، درحالیکه شهروندان معمولی این اقتدار را ندارند.

به علاوه، جالب اینجاست که کتاب مقدس به کلیدها و کارایی آنها از طریق حکم هایی که در پیش زمینه جمع شدن و جمعهایی که به طور خاص با عیسی شناخته می شوند، اشاره می کند. به نمونه های زیر توجه کنید.

عیسی:

“اگر سخن ایشان را رد کند، به کلیسا بگو. و اگر کلیسا را قبول نکند، در نزد تو مثل خارجی یا باجگیر باشد. هر آینه به شما می گویم آنچه بر زمین ببندید، در آسمان بسته شده باشد و آنچه بر زمین گشایید، در آسمان گشوده شده باشد. باز به شما می گویم هر گاه دو نفر از شما در زمین درباره هر چه که بخواهند متفّق شوند، هر آینه از جانب پدر من که در آسمان است برای ایشان کرده خواهد شد. زیرا جایی که دو یا سه نفر به اسم من جمع شوند، آنجا در میان ایشان حاضرم.”(متی 18: 17 – 20)

 

پولس:

” به نام خداوند ما عیسی مسیح، هنگامی که شما با روح من { احتمالاً به این معنی که روح او به عنوان اقتدار به رسولان داده شده است} با قوّت خداوند ما عیسی مسیح جمع شوید، که چنین شخص به شیطان سپرده شود بجهت هلاکت جسم تا روح در روز خداوند عیسی نجات یابد.” (اول قرنتیان 5 : 4 – 5 )

” زیرا اولاً هنگامی که شما در کلیسا جمع می شوید، می شنوم که در میان شما شقاقها روی می دهد و قدری از آن را باور می کنم. از آن جهت که لازم است در میان شما بدعتها نیز باشد تا که مقبولان از شما ظاهر گردند.” (اول قرنتیان 11 : 18 – 19 )

توجه کنید که اولاً این ایمانداران با هم  در نامِ (با اقتدارِ ) مسیح جمع می شوند، در متی 18، آنها از این اقتدار استفاده می کنند تا شخصی را از میان خود جدا کنند. همین مورد در اول قرنتیان 5 هم دیده می شود. بعد در اول قرنتیان 11، آنها شام خداوند را جشن می گیرند چون همین اقتدار را بر خود دارند. به درستی که خوردن با رفتار ناشایست باعث می شود که ” مجرم بدن و خون خداوند خواهد بود”. ( اول قرنتیان 11 : 27)چون کاری که آنها انجام می دهند نشاندهنده خدا و در اقتدار او می باشد.

دوم اینکه مسیحیان شامل ” یک کلیسا” هستند به این شکل که ما یک کلیساییم، چه با هم باشیم یا جدا از هم، درست مثل یک تیم که چه با هم باشند یا جدا از هم. این موضوع مربوط به هویت است، همانطور که قبلاً ذکر شد. اما پولس هم از اصطلاح ” کلیسا” با دقت بیشتر و حتی به شکل رسمی استفاده می کند، همانطور که در اول قرنتیان 11 این کار را می کند. او در مورد جمع شدن “به عنوان یک کلیسا” صحبت می کند، به این ترتیب که ظاهراً ما مسیحیان وقتی که با هم جمع نمی شویم، ” کلیسا” نیستیم یا حداقل ” یک کلیسا” نیستیم. به عبارت دیگر، این جمع رسمی، وجود و اقتداری را در خود دارد که هیچ یک از ما به صورت جداگانه آن را نداریم. مثل این است که پولس بگوید ” وقتی شما با هم جمع می شوید، یک تیم به خوبی بازی می کند.” او دیگر در مورد هویت صحبت نمی کند، بلکه از لحاظ فنی در مورد این صحبت می کند که چه چیزی یک تیم یا یک کلیسا را تشکیل می دهد. کلّ این جمع است که کلیسا را تشکیل می دهد. شما نمی توانید یک کلیسا باشید، اگر جمع نشوید، و جمع شدن، اقتدار او را بر خود دارد، برای به کار بردن قدرت کلیدها.

نویسندگانِ مأموریت و شراکت، به طور قابل درکی نسبت به مؤسسه گرایی در کلیساها عکس العمل نشان می دهند. با این حال انتقاد آنها از کلیسا به عنوان یک مکان، یک واقعه، یا یک سری فعالیتها، فرق میان یک کلیسای محلی و یک گروه از مسیحیان که در یک پارک با هم جمع می شوند را نادیده می گیرد. آنها به این مسئله توجه نمی کنند که مسیح یک سازمان زمینی را بنیان نهاد، با اقتدار رسمی برای اعلام اینکه چه کسی به او تعلق دارد و چه کسی به او تعلق ندارد، و اعضای این سازمان این اقتدار را ندارند که هر زمان و هر طور که می خواهند از کارت اعتباری این شرکت استفاده کنند. چه زمانی اعضا می توانند از آن استفاده کنند؟ آنها می توانند هر زمان که به طور رسمی با هم در نام او جمع می شوند، از آن استفاده کنند و روح مسیح از طریق کلام و حکمش حاضر است. (اعمال 4 : 31 ، 6: 2 ، 14: 27 ، 15 : 30 ، 20 : 7 ). این همان چیزی است که عیسی و پولس می گویند.

 

نه فقط جماعت گرایان

فقط جماعت گرایان نیستند که از نظر تاریخی لازمه وجود یک جمع برای اینکه یک کلیسا، کلیسا باشد را دیده اند. مقاله نوزدهم از 39 مقاله انگلیکن می نویسد، ” کلیسای قابل مشاهده مسیح، یک جماعت از مردان امین است که در آن کلام ناب خدا موعظه می شود و آیین ها چنانکه باید مطابق حکم مسیح اجرا می شود، در همه چیزهایی که این ضروریات شرط لازمه آن است. ” مقاله 7 از اعتراف اگزبرگ لوتران به شکل مشابهی می نویسد ” کلیسا جماعتی از مقدسین است که در آن انجیل به درستی تعلیم داده می شود و آیین ها به درستی اجرا می شوند.”

به عبارت دیگر، بخشی از بحثی که در اینجا به وجود آمده، مربوط به جماعت است. اما لُب مطالبی که می گویم مربوط به جماعت نیست. به همین دلیل کلیسای چند مکانه چیز نسبتاً منحصر به فردی را در تاریخ کلیسا به ما پیشنهاد می کند، بله، ممکن است موقعیت عجیبی در اینجا یا آنجا وجود داشته باشد، جاییکه گروهی از مردم تصمیم گرفته اند که چند گردهمایی را یک کلیسا بنامند. اما ما در طول راه درباره ساختارهای اسقفی دوران اولیه یا قرون وسطی، اصلاحات لوتران، انگلیکن، و ساختارهای پرزبیترین، و قطعاً در مورد ساختارهای کلیسای آزاد صحبت می کنیم، چون هر کدام به جمع های مختلف به عنوان کلیساهای مختلف اشاره می کنند، نه به مکانها یا خدمات مختلف.

 

این برای کلیسای چند مکانه و چند جلسه ای چه مفهومی دارد

پس ما باید از کلیسای چند مکانه چه نتیجه گیری داشته باشیم؟ من چهار درس را می بینم.

  1. نه یک کلیسا، بلکه چند کلیسا. اولاً، کلیسای چند مکانه که هرگز با هم جمع نمی شوند، به سادگی می توان گفت که یک کلیسا نیست، چون جمع شدن یکی از موارد تشکیل یک کلیسا است. در عوض، این یک معاشرت و مجمع چندین کلیسا است- به همان تعدادِ دانشکده ها و مکانها، کلیساها وجود دارد. من خدا را شکر می کنم برای کار هر یک از این کلیساهای جداگانه، همینطور شکرگزارم برای همکاری خود در کار انجیل، در کنار همه این افراد! فقط می خواهم که این مسأله روشن باشد.

حال، بعضی از این کلیساهای چند مکانه، همه مکانهای خود را با هم، سه یا چهار بار در سال در یک جا جمع می کنند. در این مورد چه نتیجه گیری می توانیم داشته باشیم؟ خُب، اگر در گردهمایی های هفتگی جداگانه خود، هر جمعی قدرت کلیدها را از طریق موعظه و احکام به کار می برد، به موجب آن، افراد را به خود وصل کرده یا جدا می کنند، پس این جمعهای جداگانه، کلیساها هستند. وقتی این موضوع مطرح می شود، پس سه ماه یک بار جمع شدن این کلیساها یعنی…من نمی دانم… این چیز دیگری است- احتمالاً یک جماعتی از کلیساها، که می توان گفت قدرت کلیدها را غصب می کند تا بتواند آنها را در مجلس و جماعت بزرگتر به کار ببرد.

از طرف دیگر، اگر این گردهمایی های هفتگی جداگانه، کلام را موعظه می کنند، اما احکام را بجا نمی آورند، چون تعمید، شام خداوند، اجازه ورود دادن، و تأدیب و انضباط را برای جلسات سه ماه یک بار نگه می دارند، پس شاید مسائلی فنی وجود دارد که نشان می دهد این سه ماه یک بار جمع شدن، یک کلیسا است. اما به این ترتیب، همه اینها برای من نکات نسبتاً ضعیفی است، اگر حداقل بر اساس منطق خودشان نگویم که نااطاعتی است، چون به نظر می رسد که عهدجدید پیشنهاد می کند که یک کلیسا باید هر هفته جمع شود، نه سه ماه یک بار. همچنین اگر به کار بردن قدرت کلیدها به این معناست که اعتبار اعتراف ایمان افراد را تأیید کنیم، و جلوی اعتراف ایمان فریبکارانه را بگیریم، چطور یک کلیسایی که چهار مرتبه در سال جمع می شود می تواند به شکل معناداری این کار را انجام دهد؟ و آیا می تواند این کار را با راستی انجام دهد، چون اعضای دانشکده های مختلف، طبق برنامه ای که دارند، نمی توانند یکدیگر را بشناسند؟

درنهایت، توجه کنید که به کار بردن قدرت کلیدها در جلسات بزرگ سه ماهه به این معناست که به کار بردن کلیدها، تا حدودی، از خدمت کلام جدا خواهد بود. به عبارت دیگر، اگر دانشکده من بر اساس موعظه یک واعظ شکل گرفته، و دانشکده دیگر بر اساس موعظه واعظی دیگر، گردهمایی های سه ماهه که شامل همه دانشکده ها به عنوان یک “کلیسا” است، بعضی از حساسترین کارهای یک کلیسا را از آنها می گیرد، کارهایی همچون تأدیب و انضباط کلیسایی یا منصوب کردن مشایخ، ما ” یک فکر ” نخواهیم داشت اگر که یک جلسه کلیسایی، یک کلیسای دانشکده، هفته به هفته به یک واعظ گوش بسپارد و دانشکده دیگر به واعظی دیگر.

2) غصب کردن کلیدها. دوم، تا زمانیکه مکانها یا جلسات مختلف ( که همان کلیساهای مختلف است)، قدرت کلیدها را بر یکدیگر به کار می برند، آنها مجرم به غصب کردن هستند. اگر دو یا سه نفر از افرادی که حضور و اقتدار مسیح را می شناسند، در نام مسیح با هم جمع شوند، حال، جمع یا بدن دیگری که خود را بر جمع اول تحمیل می کند، چه چیزی به حساب می آید؟ به نظر من آنها به مکانی که متعلق به آنها نیست، تجاوز می کنند. چون من معتقدم که اقتدار رسولی خودِ جماعت، به خودی خود بر این حقیقت استوار است که همه ایمانداران، کاهن می باشند، هر گروهی ( چه جماعتی دیگر، گروه مشایخ، یک اسقف، یا یک ساختار هماهنگ باشد)، که خود را بر جمع ایمانداران تحمیل کند، مجرم بر این است که به طرزی غلط بین یک ایماندار و خدا قرار می گیرد. مسلماً، این انتقاد خاص، یک انتقاد جماعت گرایانه است.

  1. دادن اقتدار رسولی به رهبران. قدرت کلیسا بر کلیدها، یک قدرت رسولی است. قدرتی برای بستن و باز کردن، و نتیجه بخش است. برای نمونه، یک کلیسایی که شخصی را به صورت ثمربخشی تأدیب می کند، به هدف و منظور نهایی دست می یابد. عملش بستگی به رضایت و موافقت فرد ندارد. به عبارت دیگر، بر اساس درکی که من دارم، اقتدار کتاب مقدسی یک شیخ، یک اقتدار رسولی و نتیجه بخش نیست. یک شیخ و مشایخ، مطابق کتاب مقدس، اقتدار یک طرفه ندارند تا فردی را وارد کلیسا کنند یا او را تأدیب کنند. اگر بخواهیم از اصطلاحات قدیمی تر استفاده کنیم، باید بگوییم که کلیسا این اقتدار را دارد که فرمان بدهد، درحالیکه مشایخ فقط این اقتدار را دارند که مشاوره بدهند. یکی از دلایل برای این تفاوت این حقیقت است که یک جمع، esse اسانس ( ماهیت ) کلیسا است، درحالیکه مشایخ فقط bene esse ( منفعت) کلیسا هستند.

راه دیگری برای بیان انتقاد 2 که در بالا ذکر شد ( غصب کردن)، این است که یک کلیسای چند مکانه به طور مؤثری قدرت رسولی کلیدها را، نه در دستان کلیسا، بلکه در دستان رهبری قرار می دهد، دوباره به آنچه پایپر می گوید گوش کنید:

من فکر می کنم ماهیت جماعت کلیسای کتاب مقدسی و اتحاد بستگی دارد به اتحاد رهبری، اتحاد در تعالیم، و اتحاد در فلسفه خدمت. و بعد، در داخل کلیسا، بستگی دارد به دسته های بسیار مهمی از روابط که مطابق کتاب مقدس حیات بخش می باشند و تمام فرمانهای “یکدیگر” در کتاب مقدس را در برمی گیرد.

بحث پایپر زمانی کار می کند که او بخواهد با اقتدار رسولی، بر مشایخِ جماعتش سرمایه گذاری کند. “دسته های مهمی از روابط” در اینجا کاری انجام نمی دهند، چون این روابط در میان جماعات یا جلسات مختلف تقسیم شده اند. نه، نیروی متحدکننده در اینجا، مشایخ و ساختار هماهنگ کلّی می باشد. مشایخ و ساختار هماهنگ آنها، عامل مشترکی هستند که همه جماعات به طور منحصر به فردی در آن سهیم هستند. (اما آیا همه آنها باهم در انجیل هم سهیم نیستند؟ بله، اما هر کلیسای حقیقی دیگری هم در دنیا در انجیل سهیم است. در اینجا، این ساختار هماهنگ است که “کلیسا”ی آنها را “کلیسا”ی بیت لحم می سازد.) و چون مشایخ و برنامه های آنها این “کلیسا” را تشکیل می دهد، حال، این مشایخ هستند که سِمَت رسولی دارند. آنها خودشان را وارد esse (ماهیت ) کلیسا کرده اند. من معتقدم که این کاری است که هر کلیسای چند مکانه به شکل مؤثری انجام داده است.

  1. جلسات چند گانه؟ یک خواننده متفکر متوجه می شود که اعتراض من در اینجا درباره دانشکده های چند گانه، به طور یکسان در مورد جلسات چندگانه هم کاربرد دارد. درنتیجه، ذاتاً هیچ فرقی میان چندمکانه و چند جلسه ای وجود ندارد. یکی از آنها از نظر جغرافیایی، جماعت را پراکنده می کند؛ دیگری از نظر ترتیب زمانی، آنها را پراکنده می کند. پس به زحمت متعجب می شوم از اینکه بعد از دهه های بسیاری که از به کار بردن جلسات چندگانه می گذرد، رهبران کلیسا قدم بعدی را برداشته و مکانهای چندگانه را ترویج می دهند.

آیا من می گویم که کلیسای چند جلسه ای، یک کلیسا نیست؟ درست است. من می گویم که اگر شما شبان کلیسایی هستید که دو جلسه برگزار می کند، شما درحقیقت شبان دو کلیسا هستید. این کلیساها ممکن است دوقلو باشند، چون شما شبانی هر دو کلیسا را به عهده دارید، اما آنها اکلسیاهای متفاوتی هستند. موضوع خنده دار این است که تعدادی از کشیشان چند جلسه ای که با آنها صحبت کرده ام، با کمرویی می پذیرند که اغلب اوقات همین ” احساس” را می کنند.

 

جمع بندی

اغلب اوقات مدافعان کلیساهای چند مکانه و چند جلسه ای به انتقادی که بر ضد آنها می شود به این شکل پاسخ می دهند که وقتی کلیسا به اندازه مشخصی می رسد، اعضای کلیسا نمی توانند یکدیگر را بشناسند، پس تقسیم کردن کلیسا به جلسات یا مکانهای مختلف به جمع کلیسا آسیبی نمی رساند، درحالیکه بزرگ شدن کلیسا این آسیب را می رساند. علاوه بر این، کلیسای اورشلیم واقعاً بزرگ بود.

اما بحث من در اینجا این است که یک کلیسای مشخص روی زمین، تشکیل شده از روابط یا مشارکت نیست. بلکه یک کلیسا با اقتدار مسیح تشکیل می شود، اقتداری که اجرا می شود و به یک جمع داده شده است. بنابراین، این بحث خاص نکته اصلی را که باعث تشکیل کلیسا می شود، از دست می دهد. یک جمع 20000 نفری که به طور مرتب برای موعظه و اجرای احکام جمع می شوند، قاعدتاً یک کلیسا است، درحالیکه دو جلسه ای که شامل 10 نفر از افراد در هر جلسه می باشد و همه یکدیگر را می شناسند، یک کلیسا نیست.

حال،من آماده ام بپذیرم که یک جماعت 20000 نفری در به کار بردن قدرت کلیدها به شکلی مسئولانه و با راستی، با مشکل مواجه خواهد شد، درست مثل همان “کلیسا”یی که چهار بار در سال با هم جمع می شوند. درحقیقت، من حتی حاضرم بگویم که ممکن است به جایی برسیم که یک جمع در انجام آنچه که عیسی در متی 16 و 18 از کلیسا می خواهد، شکست بخورد، چون بیست هزار نفری که هفته ای یک بار در یک استادیوم با هم جمع می شوند، احتمالاً در به کار بردن کلیدها با راستی، شکست خواهند خورد. به طور قطع، وقتیکه به باب 6 می رسیم، مشاجرات عظیمی را در کلیسای اورشلیم می بینیم که نیاز به راه حلی جدید داشت. یک کلیسای بزرگ می تواند در عمل غفلت کار باشد، همانطور که چند دانشکده ای در قاعده و قانون غفلت کار است.

اما نکته ای وجود دارد. کلیسای چند دانشکده ای در قاعده و قانون، دیگر نمی تواند خواسته عیسی در متی 16 را به عمل برساند، چون اعضای هر دانشکده با هم جمع نمی شوند. البته که موضوع مسخره این است که چند مکانه ها از آنچه که ما در عهدجدید می بینیم ( کلیساهای بسیار بزرگ) استفاده می کنند تا آنچه را که ما نمی بینیم، وجودِ ( یک کلیسای چند مکانه) را اعلام کنند. با این کار، آنها نکته اصلی در عهد جدید برای تشکیل یک کلیسا را از دست می دهند- هم در زمین و هم در آسمان.